مشرق - با نگاهی به گذشته، یادآوری لحظاتی که در دنیای قدیم (پیش از شیوع کرونا) نمایان میشود که وارد چه دوران سختی شدهایم. وضعیت کنونی همانند شرایطی است که ارنست همینگوی ورشکستگی را توصیف میکند و میگوید: «به تدریج و سپس ناگهان رخ میدهد.»
برای همین است که از خودم میپرسم آیا ماه گذشته بود که سفری که من و همسرم به ایتالیا برنامهریزی کرده بودیم در سایه کرونا لغو شد؟ تیم تور مسافرتی من در آن زمان اعلام کرد این لغو موقت و صرفا جهت تامین امنیت من است. آیا واقعا سه هفته پیش بود که اولین بار متوجه شدم ضدعفونی کنندههای دست در داروخانه محلی منطقهای که ساکنم تمام شده است؟ آیا این یکشنبه هفته پیش بود که از طرف رئیس کالج بارنارد این پیام را دریافت کردم که کلاسهای هفته آینده از طریق ویدئو کنفرانس برگزار میشود؟ آیا روز دیگری بود که میانگین سهام صنعتی داو جونز بیش از ۲۰۰۰ امتیاز سقوط کرد؟ شاید چهارشنبه شب گذشته بود که رئیس جمهور ایالات متحده در سخنرانی خود از کرونا به عنوان ویروس خارجی صحبت کرد (حتی وقتی او در مورد بیماری صحبت میکند باز هم رگههایی از نژادپرستی دارد) یا دو روز بعد، وقتی در پاسخ به سوالی مبنی بر عدم دسترسی گسترده به آزمایش گفت: «من به هیچ وجه مسئولیت نمیپذیرم.»
هر یک از این وقایع در لحظاتی ثبت میشد که بحران (هم به لحاظ عالمگیرانه و هم به لحاظ سیاسی) روز به روز رو به وخامت میرفت اما لحظهای که همیشه در ذهن من باقی خواهد ماند، دوشنبه ۹ مارس است که سوار مترو شمالی شدم. در خیابان چمبرز درها باز و بسته شد. سپس یک مرد مأیوس سوار شد و شروع به فریاد زدن در مورد ویروس کرونا کرد.در توقف بعدی، تقریباً همه افراد داخل مترو فرار کردند. آن وقت فقط دو نفر بودیم، مرد دیوانه و من. او من را نگاه کرد. من نمیدانم او وقتی به من نگاه کرد، چه چیزی را دید. زن مسن ترسیده؟ یک چیز دیگر؟ من به یاد آوردم که در اوایل دهه ۸۰ وقتی سوار مترو میشدم و وحشت درباره ایدز بسیار رواج داشت تنها وحشت من این بود که دوستانم بیمار نشوند. من به یاد آوردم که رئیس جمهور وقت: رونالد ریگان تا چهار سال نتوانست حتی یک کلمه درباره ایدز صحبت کند و سالها بعد از این که بیماری ایدز به شکل کامل شناسایی شده بود، من یک کنفرانس خبری را به یاد آوردم که خبرنگاری ابتدا از او (ریگان) درباره وضعیت ایدز سوال کرد و دبیر مطبوعاتی رئیس جمهور با یک شوخی به این موضوع پاسخ داد و خبرنگاران خندیدند. اکنون با شیوع کرونا به یکباره انگار من دوباره وارد بیست سالگی (زمان هراس از ایدز) شده ام و احساس هراس در قلبم، کاملاً آشنا است.
من هر سال در ترم بهار در کالج بارنارد تدریس میکنم. بقیه وقت من در یک شهر کوچک در ماین زندگی میکنم. اکنون که در نیویورک هستم، دلم برای خانواده و حیوان خانگی و دوستانم تنگ شده است اما در کل، عضویت در کالج یکی از برکات بزرگ زندگی من بوده است. به تدریج (و سپس ناگهان) برایم روشن شد که با وجود این که هفته گذشته کیف هایم را برای استراحت بهار و سفر به شهر خودم بسته بودم، ممکن است تا پایان تعطیلات به نیویورک برنگردم (به علت شیوع کرونا).سپس به آپارتمانم نگاه کردم. من نه هفته اینجا بوده ام آیا واقعاً ممکن بود که تا ژانویه آینده برنگردم؟ آیا بازگشت دوباره به اینجا امن است؟ آن شب، من متوجه شدم که آبریزش بینی دارم و سرفه هم کردم. در شرایط عادی چنین موضوعی مهم به نظر نمیرسد اما اکنون احساس تپش قلب کردم. آیا آلوده بودم؟ دمای بدن خود را گرفتم.
وقتی بچه بودم، همیشه فکر میکردم من در سال ۲۰۲۰ میمیرم و از به یادآوری این موضوع غافلگیر شدم. نمیدانم چگونه این هذیان برای اولین بار به ذهن من رسید، اما یادم است که حداقل در اوایل سال ۱۹۶۸، وقتی من فقط ۱۰ سال داشتم، به این موضوع فکر میکردم. امسال فکر کرده ام که در ستونم (در نیویورک تایمز) در مورد آن بنویسم؛ و بنویسم چگونه میتوانیم تنها زمانی مانع از تحقق برخی امور شویم که قدمهای عمدی برای جلوگیری از آنها بر میداریم. اگرچه دوباره سعی کردم در افکار تاریکم غرق نشوم. اما پنجشنبه شب که من در رختخوابم نشسته بودم، ناگهان به یاد فرضیه کودکی ام در مورد سال ۲۰۲۰ افتادم و فکر کردم اکنون زمان تحقق آن فرا رسیده است. صبح روز بعد بدون علامت بیماری بیدار شدم. اما هنوز درگیر گرفتاریهای دیگر هستم. احساساتی مانند ترس، پوچی و هراس در ذهنم دور میزنند.
روز جمعه از خیابان آمستردام بالا رفتم و دیدم تصویری با رنگ اسپری در پیاده رو ترسیم شده که نوشته «محافظت از قلب شما»؛ این نوشته با تصویری از یک قلب وارونه همراه بود. بعدها متوجه شدم این کار هنرمندی از کوئین به نام Uncutt Art است. این طرح، نکتهای را به من یادآوری میکند. در واقع متوجه شدم که مراقبت از خود معنوی ما در زمان بحران چقدر مهم است. من یاد گرفتم که پروژه محافظت از قلب نام خود را از ضرب المثل ۴:۲۳ [کتاب مقدس] گرفته که میگوید: «در سختترین شرایط قلب خود را نگه دارید، زیرا سرچشمه هر کاری از قلب شما است.»
دنیایی که در آن زندگی کرده ایم ناپدید شده است (به آرامی و سپس ناگهان)؛ حتی اگر ما موفق به شکست ویروس کرونا شویم، آن دنیا برنخواهد گشت. شاید در این شرایط جدید (شیوع کرونا) ما بهتر بفهمیم که در یک لحظه از بحران ملی، به فردی احتیاج داریم که بتواند مردم را گرد هم آورد. فردی که به حقایق و علم و حقیقت اعتماد دارد. فردی که میتواند برای رنج دیگران ابراز همدردی کند. فردی که میتواند رهبری کند. شاید، در این شرایط جدید، ما با هم بودن در یک فضا را بهتر میفهمیم و درک میکنیم که چقدر به یکدیگر احتیاج داریم. بازگشت من به ماین بسیار سخت شده است و نمیدانم تا چه زمانی از شهرم دور میمانم اما میدانم باید دستان خود را بشوییم و از قلبهای خود محافظت کنیم.
جنیفر فینی بویلان
نیویورک تایمز
https://www.nytimes.com/2020/03/18/opinion/coronavirus-life.html